با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم

ساخت وبلاگ

میگه یدونه از اون والسا رو بیار
من :والس؟؟؟
اون:بیسکوییت
من در به در به دنبال بیسکوییتی با مارک والس
من:نیست نداریم
اون:یعنی چی خودم تازه امروز آوردم گذاشتم اونجا
من:نیستش دیگه میگی چی کنم…؟؟
اون بعد از پیدا کردن ایشون رو به من :این چیه
من:شیرین عسل
اون:نابغه شیرین عسله مارکه
من:تو داهات ما به این میگن شیرین عسل من چه بدونم والسِ

پی نوشت:خدایی کسی می دونست والس چیه…؟؟خدا منو حفظ کنه براتون 


برچسب‌ها: میم مثل مادر با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:32

نیما پارسال همین موقع ها به گروهمون اضافه شد.اول به عنوان تماشاگر هر هفته می اومد و می رفت کسی هم خبر نداشت که اصن کی هست…؟؟ تا اینکه قبل از جشنواره اول سرپرست خواست که از نیما به عنوان یکی از نیروهای جشنواره استفاده کنیم.انقدر نیما تو اون یک ماه تدارک جشنواره خنگ بازی در آورد که رسما دلم  می خواست اخراجش کنم.سرپرست هم به این نتیجه رسید که نیما نیروی مفیدی نیست اما اخراجش نمی کرد و فقط بهم میگفت اشکال نداره یکم هواشو داشته باش. اون اوایل انقدر حس بد بهش داشتم که ازش دوری می کردم تا اینکه یه شب طبق روالمون بعد کار خواستیم بریم کافه ایی جایی بشینیم و ذهنمون رو از این همه فشار و استرس آزاد کنیم.دلم برای شونه های پایین افتاده از غمش سوخت و به بچه ها گفتم ببریمش…؟؟ اونا هم که دلرحم تر از من با وجود تمام حسای بد گفتن باشه. اون شب فهمیدیم نیما تو سن پایین به خاطر عمل های جراحی زیادی که رو پاش انجام داده دچار پوکی  استخوان شده و این درد رو چهره ش هم تاثیر گذاشته و قیافه ش پیرتر از سن واقعیش نشون میده. همیشه رنگ و رو پریده هست و به خاطر نداشتن تحرک و قیافه غلط اندازش دوست صمیمی نداره. این باعث منزوی شدنش شده و گوشه گیری زیاد اونو مبتلا به افسردگی کرده. اینجور بگم که آنچه همه خوبان با هم داشتن ، نیما یک جا با هم داشت. از اونشب کمی دلمون به رحم اومد و سعی کردیم کمکش کنیم تا حس مفید بودن بهش د با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...ادامه مطلب
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:32

رو ایوان دراز کشیده بودم و اونم داشت بیخیال باقالیاشو پاک میکرد و منم از تحولات جدیدترین کتابی که خونده بودم براش میگفتم. وسط حرفم پرسید :واقعا تاثیر داشت…؟؟ گفتم :آره دیگه مثلا امروز وقتی گوشی دستم گرفتم از خودم پرسیدم آیا الان وقت مسیج خوندنه…؟؟بعد یهو مغزم فرمان کنار گذاشتن گوشی رو داد و رفتم خونه رو جمع جور کردم  با رضایت کله شو تکون داد و گفت :خب خوبه خوبه با همین فرمون بری جلو آشپزیتم خوب میشه.دیگه با خیال راحت وقتی یه پدربوقی اومد جلو در میدم ببرتت  یه وقت فکر نکنید منو با زباله ایی که ساعت نه شب دم در میزاره اشتباه گرفتا نهههههه. شما نیت خیرخواهانه ش رو بچسبید. برچسب‌ها: میم مثل مادر با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...ادامه مطلب
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:32

هر زمان که از زمین و زمان خسته میشم و صفحه مدیریت بلاگفا رو باز می کنم.می رم آرشیوم رو میخونم و سبک می شم، گرچه خیلی ها رو پاک کردم و الان پشیمونم.

امروزم میخواستم ننوشته صفحه رو ببندم آخه من هیچ وقت بلاگر خوبی نبودم و نمی تونستم مخاطب جذب کنم اما گندی که اینستاگرام و حادثه ۱۲اردیبهشت بلاگفا به بلاگرا هم بی تاثیر نبود . 

تنها دلیل نوشتنم این بود که یه یادگاری از وسط آبان داشته باشم و بدونم چهارسال از اون تاریخ کذایی شروع وبلاگ نویسی و حوادثش گذشته . 


برچسب‌ها: حیح با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:32

طبق محاسباتم سمت من شتابان داره میره تو اتوبوس خط واحد.میگم :حس میکنم داریم میریم تو اتوبوس 

فرمون رو می چرخونه و می خنده میگه :ععع راست میگییییی. 

میزنه کنار، خنده ش بند نمی یاد.


برچسب‌ها: خیخ مثل خانواده با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 8:12

زنگ زدم به روابط عمومی گفتم کانون میگه به ما ربطی نداره پس من از کجا باید اجازه نامه شو بگیرم …؟؟گفت نمی دونم تلپی قطع کرد.(سه نقطه بوق)زنگ زدم به موبایل مدیر روابط عمومی گفت چرا از اول به من زنگ نزدی من شماره خود استاد رو دارم تو تلگرام برات می فرستم.سرخوش سرخوش شماره فرستادم به سرپرست گروه که زنگ با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...ادامه مطلب
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 8:12


میگه یدونه از اون والسا رو بیار
من :والس؟؟؟
اون:بیسکوییت
من در به در به دنبال بیسکوییتی با مارک والس
من:نیست نداریم
اون:یعنی چی خودم تازه امروز آوردم گذاشتم اونجا
من:نیستش دیگه میگی چی کنم…؟؟
اون بعد از پیدا کردن ایشون رو به من :این چیه
من:شیرین عسل
اون:نابغه شیرین عسله مارکه
من:تو داهات ما به این میگن شیرین عسل من چه بدونم والسِ

پی نوشت:خدایی کسی می دونست والس چیه…؟؟خدا منو حفظ کنه براتون 


برچسب‌ها: میم مثل مادر با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 8:12

با شنیدن ویبره سرمو از رو میز برداشتم و تماس رو جواب دادم. هر چی میگفتم الو صدای عجیب غریب می اومد.گفتم شاید خط رو خط یا آنتن ضعیفه صدا نمیاد.قطع کردم خودم باهاش تماس گرفتم ردتماس کرد.ده دقیقه بعد تماس گرفت تا گفتم الو دیدم میگه الوخخخخخخخخخخخخ_چتهههههه نمیری_خخخخخخخخخخخ_الوووووووووقطع کرد بلافاصله با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...ادامه مطلب
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 8:12

امروز انقدر خسته بودم که بعد از ظهر نرفتم سر کلاس …راستش کمی هم خواب موندم.وقتی بیدار شدم دیدم چهارتا میس کال از ''نون.خیخ'' دارم.با خودم گفتم حتما سرپرست گفته زنگ بزن بیاد وگرنه اخراجه، زنگ زدم به نون دیدم جواب نداد.با خودم گفتم آخ آخ آخ اخراجم حتمی شد.کلی تو مغزم سناریو چیدم که اگه اخراجم کرد این با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...ادامه مطلب
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 8:12

نیما پارسال همین موقع ها به گروهمون اضافه شد.اول به عنوان تماشاگر هر هفته می اومد و می رفت کسی هم خبر نداشت که اصن کی هست…؟؟ تا اینکه قبل از جشنواره اول سرپرست خواست که از نیما به عنوان یکی از نیروهای جشنواره استفاده کنیم.انقدر نیما تو اون یک ماه تدارک جشنواره خنگ بازی در آورد که رسما دلم  می خواست با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم...ادامه مطلب
ما را در سایت با همین فرمون برم جلو رو دستش نمی مونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hihdokht بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 8:12